ـ
حمید نورشمسی
به گزارش خبرنگار مهر، رمان من پناهنده نیستم» اثری است درباره زندگی یک خانواده فلسطینی اهل طنطوره - روستایی ساحلی است که در ۴۹ کیلومتری حیفا در جنوب فلسطین - را به تصویر که به علت حمله اسرائیلی ها از سرزمین خود کوچ میکنند. این اثر را رضوی عاشور داستان نویس و رمان نویس و منتقد ادبی و استاد دانشگاه مصری تالیف کرده و انتشارات موسسه شهرستان ادب آن را با ترجمه اسماء خواجه زاده منتشر کرده است. محمدقائم خانی نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی که در ادامه میخوانیم به این اثر نگاهی انداخته است.
قبل از پرداختن به این مسأله، باید جواب این را پیدا کنیم که نویسنده چطور من پناهنده نیستم» را از سطح کتاب ثبت وقایع خارج کرده و رمانی نوشته که در آن وقایع سال ۱۹۴۸ فلسطین تا آزادسازی جنوب لبنان روایت شده است؟ مگر نه اینکه پشت هم چیدن حوادثی که از اشغال فلسطین شروع شده تا نبردهای اخیر، گزارشی تاریخی است و نه رمان؟ و انتخاب یک زاویه دید یا هر چیز دیگر نمی تواند آن را به رمان تبدیل کند؟ بله، درست است و همین طور است. من پناهنده نیستم» رمان است نه به خاطر اینکه روایت، از زبان رقیهنامی بیان می شود که در کودکی آواره شده و سال ها به عنوان پناهنده در لبنان رشد کرده است. این کتاب رمان است چون رقیه یکتاست و نمونه ای از آوارگان و پناهندگان نیست. این نگاه خاص در همه رمان وجود دارد. به عنوان مثال، به توصیف او از یک زن در برابر حادثه ای سهمگین توجه کنید، که چقدر خاص و یگانه است: فندک را آوردم و سیگارش را روشن کردم. آرام سیگارش را کشید. با اینکه دفعه اولش بود، نه سرفه کرد و نه عضلات صورتش تغییری کرد. ایستادم و دست خاله را نگاه کردم که سیگار را گوشه لبش می گذاشت، پک می زد، بعد دستش را بر می داشت و طوری دود را از سوراخ های بینی بیرون می داد که انگار سال هاست سیگار می کشد. تهجب کردم و خنده ام گرفت. گفتم: میخواهی برایت یک پاکت سیگار بخرم!؟»
رقیه مسائل خودش را دارد و به صورت ویژه ای به آن مسائل می پردازد. این نگاه و کنش اوست که از بقیه متمایزش می کند و به عنوان یک شخصیت در برابر مخاطب قرار میدهد. دقیقاً همین عامل هم هست که باعث شده این رمان از سطح پناهندگی رقیه» فراتر برود و خود پناهندگی» را روایت کند. اگر مسأله رقیه از ابتدا تا انتها نالیدن از درد آوارگی و پناهندگی بود، و حتی اگر به آرزوی آزادسازی قدس خشنود بود، من پناهنده نیستم» رمانی درباره یک پناهنده آواره» باقی می ماند، اما رقیه در این چهارچوب ها نمی ماند و چون پرسش گری خستگی ناپذیر، تمام اطرافیان را به چالش می کشد. اینجاست که نویسنده می تواند رمان را به چنان سطحی برساند.
با آغاز آوارگی رقیه، سفر درونی او هم شروع می شود. او تنها از خطر کشته شدن در حمله صهیونیستها به زادگاهش فرار نمی کند، بلکه از همه عناصری که هویت او را می ساخته اند هم فرار می کند. رقیه، در همان سن کم، عوامل شکست و پیروزی را پیش روی ما قرار می دهد و اصل نبرد را به چالش می کشد. از هیمن جا باید گفت که رقیه، تنها از نیروی ویرانگری که در زادگاهش به آنها یورش برده فرار نمی کند، بلکه دردرون خویش از اصل ویرانی می گریزد. او نمی خواهد شکست خورده باشد و مقهور نیروی تخریب گر عالم بشود. از همان ابتدا کار سطح بالای خود را نشان می دهد و مسأله، در ابعادی بسیار بزرگ مطرح می شود. به همین دلیل رمان با خروج او از لبنان تمام نمی شود، چون او مسأله را به سطحی رسانده که در دبی و مصر هم قابل پیگیری است. خانواده او، به علت تصحیلات بالا موقعیتی دارند که می توانند از آن جغرافیا بگریزند و زندگی نوینی در نقاط امن جهان عرب برپا کنند. اما رقیه اینجا را اتمام کار، یعنی نقطه پیروزی نمی بیند. از نظر او، مهاجرت خانواده کاملاً در ادامه پناهندگی است و تمام هویت پیشین آنها را به چالش می کشد. آنها پناهنده هایی هستند به دنیای جدید، که از گذشته و بودن پیشین خویش فرار کرده اند. برای همین، مسائل جدیدی برای رقیه به عنوان مادر مطرح می شود که جنگ را به حوزه های جدیدی می برد. در صحنه ای دختر کوچک رقیه، خود او و پسر کوچکش (که از خواهر بسیار بزرگتر است) حضور دارند. دختر خاطره ای را نقل می کند و مادر از دغدغه های آن روزش صحبت می کند:
در اتاق گلویم را گرفت و کتکم زد… درس اخلاق و تاریخ و جغرافیا و شجره خانوادگی؛ که پدرت این طور بود… پدربزرگت ابوصادق این طور بود… برادرهایت فلان طور و جدت ابوامین آن طور بود… باید بدانی ما فلسطینی هستیم. پناهنده ایم. اهل اردوگاهیم. و… و… مامان چکار کرده ام؟ گفت دیده من با آن زن سریلانکاییِ زحمتکش از بالا حرف می زنم و دارم مثل دختران خلیجی رفتار می کنم. و اگر قرار است زندگی در اینجا از من چیزی شبیه این دخترها بسازد، به لبنان بر میگردیم. به صیدا، و در عین الحلوه زندگی می کنیم و اردوگاه یادم می دهد چه کسی هستم. این حرف بزرگی بود عبِد. خواهرت همین جور زل زده بود و نمی فهمید چرا مادرش تا این حد از دستش عصبانی است. من دوازده سالم بود. اصل جرم را نمیدانستم و او دادگاه تشکیل داده بود و در جایگاه مدعی و قاضی به آن رسیدگی می کرد.»
حرفش را قطع کردم.
این قدر اغراق نکن. من فقط حواست را جمع کردم که داری به مدل زندگی ای سر می خوری که متعلق به آن نیستیم و نباید به آن وابسته باشیم. جزئیات را یادم نیست اما یادم هست شنیدم تو با لحن دستوری با سومانا حرف زدی. ترسیدم و تمام آن شب را بیدار بودم.»
آن سفر درونی از ویرانی به آبادانی که فراری از سر اضطرار است، به سفری درونی برای کل خانواده تبدیل می شود که در دنیای بیرونی به ظاهر امن نیز همچنان ادامه دارد. فرار خانواده از فروپاشی که ویرانی بزرگتر آنهاست، در بزنگاه های تصمیم گیری در دنیای جدید خود را نشان می دهد. اگر یک روز هدف حفظ جان بود در هجمه بمب ها، روز دیگر هدف حفظ هویت است در هجوم ساختارها و هنجارهای دنیای جدید. رقیه به عنوان مادری که پناه خانواده است، ویرانی بزرگتری را می بیند که بسیار مهیب تر از ویرانی اول، و به نوعی اصل و اساس آن است. این جاست که به عنوان هشداردهنده، سعی میک ند نگاه ها را متوجه چیزی بکند که در صورتی جذاب پنهان شده و هیچ چیزی از فلسطین نیمه اول قرن بیستم نگذاشته است. در فصلی که به شرح خلاصه رمانی درباره یک ناو آمریکایی می پردازد، همه پرده ها را کنار می زند و بنیاد خونین زندگی جدید را نشان می دهد. اما با همه این، او ناامید نیست و مسأله را اینجا رها نمی کند. دنیا برای او سیاه سیاه نیست، او نوری می بیند که در سال ۲۰۰۰ به پیروزی جبهه مقاومت بر اسرائیل منجر شده. نوری که توان بیرون راندن صهیونیست ها از جنوب لبنان را دارد. او در سن هفتا دسالگی، به آبادی بعد از ویرانی می اندیشد و امیدوار است. توصیف نویسنده از مواجهه رقیه با خبر پیروزی حزب الله بر اسرائیل، نشان از عمق مواجهه او با مسأله خاورمیانه است:
عجیب است. این همه اشک از کجا آمده؟ چرا اشک ها به غم و غصه وابسته اند؟ پس اشک های شادی چه؟ نه، نه غم و نه شادی. چیزی بزرگتر است. عمیق تر. پیچیده تر. مثل نگاهت وقتی نوزادی را که همین الآن از تو خارج شده به دست می گیرند. تو خسته و شاید معلق میان مرگ و زندگی با ضعف نگاه می کنی و اشک از چشمهایت جاری می شود. اشکی که نه اشک غم است، نه شادی، بلکه… بلکه چه؟ بالاتر از آن است که با کلمه توصیفش کنم. شاید سرچشمه ای است از یک جای پیچیده درون جسم یا روح یا زمین، مثل سرچشمه غار شرق روستایمان. مادرم می گوید، آب آن مثل آب کوثر گواراست. آب کوثر چیست مادر؟ می گوید، رودخانه ای در بهشت است. عجیب است. چطور طعم رودخانه بهشت را می داند؟ یعنی قبلاً آن را دیده؟
مخاطب در نقطه ای رها می شود که باید برگردد به اصل مسأله فلسطین و اسرائیل، و به ابعاد پیچیده و پنهان آن فکر کند. اینها نشانه پیروزی یک نویسنده در اثر خویش است.
لینک خبر:
رضوی عاشور در این اثر چنان از فلسطین و سنتهای آن مینویسد، که گویی در آنجا زندگی میکند. البته این یکی از ویژگیهای مثبت و از ویژگیهای سبک نوشتاری عاشور است که در دیگر آثار او نیز به خوبی قابل مشاهده است. پرداختن به جزئیات زندگی، سنتها و آیینها، دغدغههای یک فلسطینی به صورت پیوسته در کتاب دیده میشود؛ هرچند ممکن است گاه برای مخاطب ملالانگیز شود.
رقیه، شخصیت اصلی این داستان، قصه زندگی خانوادهاش را از کودکی تا بزرگسالی روایت میکند. رقیه» در واقع نمادی است از تمام جوانان فلسطینی که دوره تاریخی سختی را پشت سر میگذارند. من پناهنده نیستم» نمایندهای است برای معرفی میراث فلسطین از عادات و سبک زندگی گرفته تا آهنگها و موسیقی.
نثر نویسنده و از سوی دیگر آشنایی او با جزئیات زندگی و دغدغههای رقیه» به عنوان یک جوان فلسطینی کتاب را برای علاقهمندان به ادبیات عرب خواندنی کرده است؛ به طوری که مخاطب میتواند با رنج رقیه»ها در پیکار با سرنوشت، آوارگی و دلتنگی همدل باشد. روایتی که در آن گاه نفس تاریخ نیز به شماره میافتد. من پناهنده نیستم» داستانی است از رنج و عشق و اشارهای است به زندگی هزاران نفر که نادیده گرفته شدند.
رضوی عاشور (1946 - 2014) داستاننویس و منتقد ادبی و استاد دانشگاه مصری است. برخی آثار این نویسنده به زبانهای انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی و اندونزیایی ترجمه شده و چند کتاب او برنده جایزههای متعدد ادبی از جمله بهترین کتاب نمایشگاه بینالمللی کتاب قاهره و جایزه ادبی کنستانتین کاوافی شدهاند. او مادر تمیم برغوثی (شاعر) و همسر مرید برغوثی، ادیب و شاعر فلسطینی است. او در سال 2014، در سن 68 سالگی و در پی بیماری در قاهره درگذشت.
انتشارات شهرستان ادب این کتاب را با ترجمه
کتاب
کتاب اسطورههای عشق»؛ نوشته کمالالسید نویسنده عراقی با ترجمه اسماء خواجهزاده و به همت انتشارات راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب، داستانی براساس زندگی خانم میسون غازی، از بانوان شهید جریان اسلامی مبارزه در سالهای حکومت صدام حسین و حزب بعث در عراق است.
در مقدمه اسطورههای عشق»، در معرفی کتاب چنین آمده است: کشور عراق، قرن بیستم را با جنگ جهانی اول، اشغال انگلیسیها و قیام 1920 میلادی معروف به ثورة العشرین» آغاز کرد؛ انقلابی که گرچه ظاهراً به شکست انجامید، ولی پر از حماسه مردم عراق در برابر استعمارگران انگلیسی بود.
در سال 2003 میلادی با سقوط صدام حسین، راه برای معرفی شهدای عراقی - که در طول سالهای حکومت بعثی در برابر آن رژیم ایستادگی میکردند - باز شد و با خروج اسناد از دستگاههای اطلاعاتی و استخباراتی رژیم بعث و همچنین با بازشدن قفل زبانهایی که از ترس رژیم سخن نمیگفتند، کتابهای متعددی درباره این شهدا نوشته شد؛ کتابی که در دست شماست، رمانی الهام گرفته از همین اسناد و خاطرات جمعآوری شده پس از سقوط صدام است.
على العراقی» و همسرش فاطمه العراقی» که سالها در زندانهای رژیم بعث بودهاند، پس از سقوط صدام، کتابی با عنوان مذکرات سجینه (خاطران ن زندانی منتشر میکنند که در آن، سرنوشت دهها زندانی زن عراقی - که در زندانهای مخوف صدام محبوس بودند و بعدها اعدام شدند - معرفی و داستان آنها را با استفاده از اسناد و روایت شهود بیان میکنند.
شهیده میسون غازی»، یکی از این ن زندانی دوران حکومت صدام است که مدتی پس از حبس، اعدام میشود، کمال السید» نویسنده عراقی، اسطورههای عشق» را با الهام از خاطرات و اسناد منتشر شده درباره این بانوی شهید نگاشته است.»
نکته مهمتر در این کتاب آن است که بسیاری از حوادث اجتماعی را که جامعه عراق و به ویژه جامعه شیعی عراق را شکل داده، به خواننده معرفی میکند. چگونگی برخورد با نحلهها، اثرات مدرنیته و نوگرایی در کنار بعثیگرایی و اعتماد و اعتقاد به اصول مذهبی و دینی و قیام علیه ظلم و ستم حزب بعث، با وجود خفقان آن دوران جامعه شیعی عراقی کموبیش در این کتاب، در قالب داستانی مؤثر معرفی شده است.
در پشت جلد این کتاب نیز اینطور میخوانیم: بدنش دوباره به شدت تکان خورد، از شدت درد وحشتناک، فریاد میکشید و فریادهایش به دیوارهای بیرحم میخورد، مثل کبوتری بیگناه میان دندانهای گرگ اسیر بود. چشمهای نگهبان اشکآلود شد. شاید برای اولین بار، سنگ از قطرهای آب میشکافت، افسر اعدام هم تحتتأثیر قرار گرفته بود، اما نماینده قصر با عصبانیت زوزه میکشید و به لیوان اشاره میکرد: زندهباد صدام. میسون تمام توانش را جمع کرد تا شکست سختی به درندگان بعث بدهد. او میدانست آنها تا چه حد از رهبر فاتحی که طاغوت سرزمینش را سرنگون کرده، کینه دارند. تمام رمق زندگیاش را جمع کرد و فریاد زد: زنده باد خمینی.»
کتاب اسطورههای عشق» که به همت واحد بینالملل دفتر مطالعات جبهه فرهنگی و توسط انتشارات راه یار» منتشر شده؛ در 384صفحه، شمارگان 1000نسخه و قیمت 45هزار تومان روانه بازار نشر شده است و علاقهمندان برای تهیه آن، علاوه بر کتابفروشیها میتوانند به صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub و یا سایت vaketab.ir مراجعه کنند.
منبع:
درباره این سایت